ترس (F.E.A.R) حاصل تعامل اینهاست:
آمیختگی (Fusion) با ذهن و دلبستگی به محتوای لفظی افکار که منجر به یکیانگاری خود با افکار، احساسات، خاطرات و احساسات بدنی میشود. در نتیجه، آنچه از همهی این درونیات رنجآور است نیز تا ابد بازنوازی میشود: یاس، پریشانی، حسرت و احساس گناه از آنچه گذشته، و دلهره، اضطراب و وحشتزدگی از آنچه در پیش است؛ اسیر شدن در زندانی با میلههای گذشته و آینده.
ارزشیابی (Evaluation) و مقایسه رویدادهای واقعی زندگی نه در شکل تجربی و اصیل آن، بلکه به عنوان محتوایی لفظی و کلامی. برای مثال آنجایی که فرد زندگی اینجایی-اکنونیش را در مقایسه با یک زندگی آنجایی-آنزمانی ایدهآل و تصوری که هرگز مستقیما لمس نکرده و به تجربه درنیافته شکستی حتمی قلمداد کرده و از آن در رنج است. در واقع، عمده آنچه قضاوت و پیشداوری نامیده میشود از همین جنس است.
اجتناب (Avoidance) از تجربههای نو در محیط واقعی به سبب گریز و دوری از تجربهی احساسهای ناخوشایند درونی که پیشتر به دلیل «آمختگی» ذهنی با آنها و «ارزشیابی» صرفا کلامی و غیر واقعیشان با شر، بد، نامطلوب و غیرقابل پذیرش برچسب خوردهاند. اجتناب از هرگونه مواجهه با آنچه اینگونه برچسب میخورد، نه تنها خود موقیعت یا فرد که حتی خاطره یا صبحبت کردن پیرامونش. و نتیجه نیز ماندن در وضعیت مردابگونهی ذهنی با بازنوازی مدوارم تجربیات -عمدتا غیرانطباقی- دیروز است.
دلیلآوری (Reason-Giving) و تلاش برای توجیه و منطقی جلوه دادن روش ناکارامدی که فرد در پیش گرفته و در واقع سرپوش گذاشتن بر روی واقعیت اسیر بودن در ذهن توسط شیوههای کلامی خود ذهن. آنجا که فرد خود سرسختترین زندانبان خویش میگردد.
و اما این «عمل» (A.C.T) رهایی بخش چیست؟
پذیرش (Acceptance) آنچه هست، همانگونه که هست، نه آنگونه که من آموختهام یا تصور میکنم باید باشد. باز بودن و آگاهانه تجربه کردن هرآنچه از کنترل خارج است -چه در جهان پیرامون و چه در جهان درونی فرد. به جای گریز از احساسات و افکار و حسهای بدنی ناخوشایند صرفا تماشاگرشان بودن. در واقع، درک این حقیقت که خویشتن ما نه آن فکار و احساسات که زمینهایست که آن افکار و احساسات در آنها به وقوع میپیوندند.
انتخاب (Choose) یک جهت ارزشمند در زندگی -که مستلزم شناخت ژرف خویش و نظام ارزشی برآمده از نهاد منحصربه فرد شخص است- و هدفگذاری کردن در راستای آن. در واقع به جای درگیری با رویدادهای درونی (روانی) منفی و ناخوشایند و یا سعی در تغییر محیط پیرامون خود (آنچه از اختیار و مسئولیت فرد خارج است و اساسا کنترل پذیر نیز نیست)، پرداختن به یک زندگی معنادار و ارزشمند شخصی؛ رفتن به فراسوی آن افقی که تا ابد نیز میتوان به سمتش رفت و این بزرگی و نامتناهی بودنش فرد را از درگیری با خردهکاریهای ذهن و جهان خودساختهی به ظاهر متمدن بشری میرهاند.
و در نهایت عمل کردن (Take action) یا گام برداشتنی متعهدانه در راستای ارزشها و اهداف شخصی. ماندن در اینجا و اکنون، با نگاهی خیره به خورشید، آفتابی که از افق ارزشهای فردی آگاهانه انتخاب کردهی شخص طلوع کرده و به زندگی معنا، ارزش و گرما میبخشد. و پذیرش تمام و کمال همهی هزینههای گام برداشتن در چنین مسیری، از جمله مواجههیی باز و گشوده با حسها و افکار درونی مخرب و ناخوشایند در این مسیر.